چند چیز موجب وسعت رزق است

چند چیز موجب وسعت رزق است

۰۱ خوش خلقى
۰۲ خوشرفتارى با همسایه
۰۳ زیاد به والدین احسان کردن
۰۴ صله ارحام
۰۵ صدقه دادن
۰۶ خوبى نیت داشتن
۰۷ شستن دست پیش از غذا
۰۸ شستن ظرف خوراک و غذا
۰۹ جاروب کردن خانه
۱۰ روشن کردن چراغ پیش از غروب آفتاب
۱۱ خوردن کاسنى
۱۲ خوردن ریزه هاى طعام از کنار سفره
۱۳ شستن سر با ختمى
۱۴ شانه کردن موى سر
۱۵ جاروب کردن درب خانه
۱۶ سرکه در خانه گذاشتن
۱۷ گرامى داشتن ناتوآنها
۱۸ میانه روى در اقتصاد
۱۹ خلال کردن
۲۰ خوددارى از شهوت
۲۱ درستکار و امانت
۲۲ گرفتن ناخن و شارب در روز جمعه
۲۳ انگشتر عقیق در دست کردن
۲۴ انگشتر یاقوت در دست کردن
۲۵ انگشتر فیروزه در دست کردن
۲۶ استغفار کردن
۲۷ گفتن لا حول و لا قوه الا باللّه
۲۸ سی مرتبه گفتن (سبحان اللّه و بحمده سبحان اللّه العظیم و بحمده )
۲۹ دعا کردن برادر مومن ، مومنى را در خلوت
۳۰ سلام کردن و قل هو اللّه احد خواندن بعد از داخل شدن به منزل
۳۱ خواندن آیه الکرسى
۳۲ گفتن هر روز صد مرتبه "لا اله الا اللّه الملک الحق المبین"

منبع : گنجهای معنوی

چند چیز باعث فقر مى شود

 

۰۱ زنا کردن
۰۲ غنا
۰۳ خیانت کردن به مسلمان
۰۴ اظهار فقر کردن در صورتى که فقیر نیست
۰۵ دشنام دادن
۰۶ مداومت کردن به نافرمانى خداوند
۰۷ خوابیدن میان نماز مغرب و عشا و خوابیدن قبل از طلوع آفتاب
۰۸ کثرت حرام خوردن
۰۹ سوال کردن از مردم در حالى که احتیاج ندارد
۱۰ احتکار طعام
۱۱ عاق والدین شدن
۱۲ شانه کردن مو در حالى که سر پا ایستاده
۱۳ برخاستن از رختخواب براى بول در حالتى که عریان است
۱۴ جاروب کردن خانه در شب
۱۵ بى اعتنایى به نماز
۱۶ بر طرف نکردن تار عنکبوت از منزل
۱۷ سوزاندن پوست سیر و پیاز
۱۸ طعام خوردن در حالت جنب
۱۹ ناشسته گذاشتن ظرفهاى کثیف در منزل
۲۰ لعن کردن فرزندان و دروغ گفتن

منبع : گنجهای معنوی

فضیلت تسبیح حضرت زهرا (س)

اولین ذکرى که بعد از اتمام نماز بسیار سفارش شده است تسبیح حضرت زهرا سلام اللّه علیه است . از امام صادق علیه السلام مروى است که : ما امر مى کنیم کودکان خود را به تسبیح حضرت زهرا سلام اللّه علیه چنان که امر مى کنیم آنها را به نماز ، پس ترک آن را مکن که هر که مداومت نماید بر آن شقى و بدبخت نمى شود و در روایات معتبر وارد شده که ذکر کثیر که خدا در قرآن مجید به آن امر فرموده تسبیح حضرت فاطمه سلام اللّه علیه است که باید بعد از هر نماز خوانده شود . امام محمد باقر علیه السلام فرمودند : هر که تسبیح فاطمه سلام اللّه علیه را بگوید و بعد از آن استغفار کند خدا او را بیامرزد و آن بر زبان صد هست و در میزان عمل هزار ، و شیطان را دور مى کند و خدا را خشنود مى گرداند . امام صادق علیه السلام نیز فرمودند : هر که این تسبیح را بعد از نماز بگوید پیش از آن که پاهایش را از حالت نماز برگرداند آمرزیده شود و بهشت بر او واجب گردد و نزد من از آن که هزار رکعت نماز بگذارد در هر روز بهتر است و آن تسبیح این است بعد از هر نماز بلافاصله 34 مرتبه اللّه اکبر؛ 33 مرتبه الحمدللّه ؛ 33 مرتبه سبحان اللّه .

نمازهای نافله روز و شب

 
1.نافله ظهر: وقت آن قبل از نماز ظهر و چهار نماز دو رکعتی است.
2.نافله عصر: وقت آن فبل از نماز عصر و چهار نماز دو رکعتی است.
3.نافله مغرب: وقت آن بعد از نماز مغرب و دو نماز دو رکعتی است.
4.نافله عشا: وقت آن بعد از نماز عشا و دو رکعت نماز نشسته است.
5.نافله صبح: وقت آن قبل از نماز صبح و دو رکعت است.
6.نافله شب: هشت رکعت است و وقت آن بعد از نیمه شب شرعی تا اذان صبح است.ادامه آن نماز شفع و یک رکعت نماز وتر است.
 
ابى رحمه الله قال سعد بن عبدالله عن احمد بن ابى عبدالله عن الحسن بن محبوب عن ابى الحسن الواسطى النخاس عن موسى بن بکر عن ابى الحسن علیه السلام قال صلاه النوافل قربان کل مؤ من .
ترجمه :
1. امام کاظم علیه السلام فرمودند : نمازهاى نافله مایه تقرب هر مومنى است .
 

یکی بود یکی نبود

گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه رود. با کاروانی همراه شد و چون توانائی پرداخت برای خریدن حیوانی جهت سوار شدن  نداشت پیاده سفر کرده و خدمت دیگران میکرد .

تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع آوری هیزم به اطراف رفت، در زیر درختی مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد و دریافت که از خجالت اهل و عیال در عدم کسب روزی به اینجا پناه آورده است و یک هفته است که خود و خانواده اش در گرسنگی بسر میبرند.

چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت : برو . مرد بینوا گفت : مرا رضایت نیست تو در سفر حج در سختی باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم . شیخ گفت : حج من ، تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف کنم بهتر از آن است که هفتاد بار زیارت آن بنا کنم .

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید -- معشوق همینجاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار -- در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی صورت معشوق ببینید -- هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید -- یکبار ازین خانه برین بام برآیید

آن خانه لطیفست نشانه هاش بگفتید -- از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید -- یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد -- افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

کعبه را گفتم تو از خاکی من از خاک -- چرا باید به دورت من بگردم

ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی -- برو با دل بیا تا من  بگردم

خداشناسی و زندگی

داستان های شنیدنی و پند اموز و زیبا

آیا شیطان وجود دارد؟

آیا خدا شیطان را خلق کرد؟

استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد."

شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریک هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا, شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: "شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریک که در نبود نور می آید.

آن شاگرد کوچک آلبرت انیشتین بود


از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمی رسید

از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه‌ای کردم

که فهمید جواب «های»، «هوی» است.

هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد،

پی‌درپی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمی کردم!

این شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم

بلندتر بودم و همه ازم حساب می‌بردند.

هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که برم پای تخته

زنگ می‌خورد. هر صفحه‌ای از کتاب را

که باز می کردم، جواب سوالی بود که معلمم از من می‌پرسید.

این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم،

معلمم که من را نابغه می‌دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی!

تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود

و یکی از ورقه‌ها بی اسم بود،

منم گفتم اسممو یادم رفته بنویسم!

بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود

که توی راهروی دانشگاه یه دسته عینک پیدا کردم،

اومدم بشکنمش که خانمی سراسیمه خودش را به من رسوند

و از این که دسته عینکش رو پیدا کرده بودم حسابی تشکر کرد

و گفت: نیازی به صاف کردنش نیست زحمت نکشید

این شد که هر وقت چیزی از زمین برمی‌داشتم، یهو جلوم سبز می شد

و از این که گمشده‌اش را پیدا کرده بودم حسابی تشکر می کرد.

بعدا توی دانشگاه پیچید: دختر رئیس دانشگاه، عاشق ناجی‌اش شده،

تازه فهمیدم که اون دختر کیه و اون ناجی کیه!

یک روز که برای روز معلم برای یکی از استادام گل برده بودم

یکی از بچه‌ها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون، منم سرک کشیدم

ببینم کجاست که دیدم افتاده تو بغل اون دختره! خلاصه این شد

ماجری خواستگاری ما و الان هم استاد شمام! کسی سوالی نداره؟

 


مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.

لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،

خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.. در راه به مسجد و

در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش

را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.

مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید))..

از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد

ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست

در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد..

شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))

وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،

خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم

و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.

به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.

بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.


تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....

تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»


پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!


در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک  مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد :

شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او  اظهار داشته  بود  که  هنگام  خرید  یک بسته صابون  متوجه شده بود که  آن قوطی خالی است.

بلافاصله  با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد  کارخانه  این مشکل  بررسی و ...

دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی  و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید  .  مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند :

پایش ( مونیتورینگ )  خط بسته بندی با اشعه ایکس

بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ،‌دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولیشن بالا نصب شده  و خط مذبور تجهیز گردید  . سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند  تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی  جلوگیری نمایند .  

نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ،  مشکلی مشابه  نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا  یک  کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد :

تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط  بسته بندی

تا قوطی خالی را باد ببرد!!!!


روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .

علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.

جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت .

و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .

سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت :

خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است .

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده

و از درد به خود می پیچد

آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .

آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .

سقراط پرسید :

به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟

مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت .

و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم .

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .

آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟

و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟

اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود ؟

بیماری فکری و روان نامش غفلت است.

و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد .

و به او طبیب روح و داروی جان رساند .

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده .

" بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است . "


مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.

لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،

خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.. در راه به مسجد و

در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش

را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.

مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید))..

از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد

ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست

در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد..

شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))

وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،

خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم

و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.

به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.

بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد